سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۱

اولين بار که عاشق شدم فقط ده سال داشتم. پلاک خانه اشان 27 بود. اون هم ده ساله بود. فقط يک بار با من حرف زد. دم در خونهً چوبی کلون دارش وايساده بود ، که من از مدرسه برمی گشتم . بعد به من گفت :" مجيد! باز هم شاگرد اول شدی.." و فرار کرد تو خونشون.
خاله اش معلم کلاس چهارم من بود. و اون هم حتما همهً نمره های من رو می دونست. از اون به بعد يک چيز عجيب در درونم شروع به حرکت کرد. خوابم نمی برد . با دوچرخه ام از پلاک 8 که خانهً خودمان بود ، تا پلاک 27 را هی می رفتم و می آمدم...آنقدر، که خسته می شدم و مثل مرده می افتادم تو خونه.....از اون سال ديگه هيچوقت شاگرد اول نشدم ، ولی باندازهً همهً شاگردهای اول دنيا ، از دوست داشتن و عشق ورزيدن به آدم ها نمرهً 20 گرفتم.

هیچ نظری موجود نیست: